سلام عزیزه دله من با رویی سیاه این پست رو برات میذارم چون خیلی وقته برات پست نذاشتم و معذرت میخوام عزیزم ازت خجالت می کشم پسرم به دو دلیل اول اینکه سه ماه از رویش مرواریدهای خوشگلت میگذره و من هنوز تدارکی برات ندیدم و دوم اینکه17روز از تولدت میگذره پسرکم و من جشنی برات نگرفتم و جشنی که درست روز تاریخ تولد خودت بگیرم وانگار حق مادری رو اصلا ادا نکردم اما پسرکم من و بابا امین به فکر هر دوی اینها هستیم به خاطر عروسی عمه لیلا مجبور شدیم روز تولدت رو جشن نگیریم آخه عروسی عمه14اذر 2روز بعد از زمینی شدنت بود و همه سرگرم عروسی و کارهای قبل از عروسی بودن ومن و بابا امین جشن تولد یکسالگیت رو به امید خدا11بهمن ماه میگیریم و اول دی ماه هم برای مروارید ...